انگار نه انگار
20 بهمن 1391 توسط شيرمحمدي
انگار نه انگار نه انگار نه انگار
یک بار نه ده بارنه صد بار که بسیار
بر ما تو وفا کرده ولی خیر ندیدی
از جانب همسلیه دیوار به دیوار
ما ایل یهوداوشما یوسف زهرا
باحیله اعدابه دل چاه گرفتار
یک عمرچه دیدی؟چه ندیدی؟چه کشیدی؟
ازاین همه بیعرضه ی بیهمت بیعار
گل باددهنم چه بگویم که بگویند:
دست از سر این مردم بیحوصله بردار
آیینه شکست ست بگو از چه شده سلب
ازدیده ی آلوده دیده ی مافرصت دیدار
گفتی که بیاییدولی خلق نشستند
آقانکشدمنت این قوم طلبکار
یک روز می آیی وصدا میزنی اما
مانیز همه خواب ولی خفته بیدار
اصلا به روی خویش نیاورده وشاید
انگار نه انگار نه انگار نه انگار